در این نوشته می‌خواهیم مهارتهای یک مدیر را با هم بررسی کنیم. فرقی نمی‌کند که به تازگی مدیر شده باشید و یا سالها تجربه در مدیریت داشته باشید. مدیریت، شامل دانش و مهارت‌هایی است که می‌توان کسب کرد و خبر بهتر آنکه می‌شود این مهارت‌ها را تقویت کرد.

بنابراین اگر شما هم به فکر بهبود مهارت‌های مدیریتی و افزایش توان و قدرت مدیریت‌تان هستید، این لیست مهارت‌ها، می‌تواند نقشه راه خوبی باشد.

مهارتهای یک مدیر

  • وقتی می‌خواهید کسب‌وکاری را راه‌اندازی یا اداره کنید، باید دانش فنی و تخصصی خوبی نسبت به موضوع داشته باشید.

ممکن است بگویید من که قرار نیست همه کارها را انجام دهم. چه عالی. ایده خوبی است. ولی باز هم باید به میزان کافی در مورد موضوع اصلی کسب‌وکارتان اطلاعات داشته باشید تا اگر خواستید آن را به دیگران واگذار کنید، بتوانید در مورد جزئیاتش صحبت کنید.

تعریف مدیریت در ویکی‌پدیا

  • در تعریفی ساده و خودمانی، مدیر، کسی است که بتواند با کمک دیگران و با استفاده از منابع مختلف، برای رسیدن به هدفش برنامه‌ریزی کرده و گام بردارد.

در این تعریف، ارتباط با دیگران یکی از ارکان اصلی است. پس یکی از مهارت‌هایی که حتماً باید در آن حرفه‌ای شوید، برقراری ارتباط با دیگران است.

ما باید بتوانیم ارتباط خوبی با تامین‌کنندگان، شرکاء، همکاران، مشتریان و … برقرار کنیم. حتی اگر بهترین کار را هم ارائه دهیم ولی در ارتباط، ضعیف باشیم، با مشکلاتی جدی مواجه خواهیم بود.

اما قبل از داشتن ارتباطات خوب، باید یک مهارت دیگر را هم داشته باشیم. مهارت شبکه‌سازی. شبکه‌سازی یعنی اینکه من بتوانم با افرادی حرفه‌ای، ارتباط برقرار کنم و آنها را به شبکه ارتباطی خودم اضافه کنم. بنابراین اگر به یک تامین‌کننده دیگر نیاز داشتم، باید بتوانم از لیست و شبکه ارتباطات خودم و یا به واسطه افرادی که می‌شناسم، این فرد جدید را پیدا کنم.

مهارتهای یک مدیر
  • مدیریت، یعنی توانایی کار کردن با دیگران. بنابراین منِ مدیر باید بتوانم کار تیمی را بلد باشم و به همکارانم هم آموزش دهم.
    اگر در یک کنسرت، هر کسی ساز خودش را بدون هماهنگی با بقیه بزند، به جای یک آهنگ زیبا، فقط کمی سر و صدا تولید کرده‌ایم.
  • و اما برای داشتن یک تیم خوب، مدیر باید مهارت همدلی را هم بشناسد. خیلی از همدلی‌های ما، سرکوب کردن احساس طرف مقابل‌مان است. اما همدلی، پذیرش و به رسمیت شناختن این احساس بد و همراهی برای عبور از مشکل به‌وجود آمده است. همدلی، زیر مجموعه مهارت «هوش هیجانی» است. سراغش را می‌توانید از آنجا بگیرید!
  • یکی از مواردی که در کار حرفه‌ای بسیار مهم است، پایبندی به تعهدات است. هیچکس دوست ندارد با آدم بدقول کار کند.

راستش خیلی از آدم‌های بدقول هم نمی‌خواهند بدقولی کنند ولی معمولاً افراد به ۲ دلیل بدقولی می‌کنند: یکی اینکه تخمین و برآورد درستی از تاریخ انجام کار نداشته‌اند. و دوم اینکه با اینکه کار داشته‌اند و وقت‌شان کم بوده، نتوانسته‌اند به کار جدید، نه بگویند و آن را هم قبول کرده‌اند.

  • مدیر، باید توانایی تحمل ابهام را داشته باشد. شرایط کسب‌وکار، به مانند جنگی می‌ماند که از لحظه بعدش خبر نداریم! ساده‌انگاری است اگر تصور کنیم می‌توانیم با برنامه‌ریزی دقیقی، قدم‌به‌قدم کسب‌وکارمان را به پیش ببریم و همه چیز همان‌گونه خواهد شد که در برنامه‌ریزی به آن اشاره کرده‌ایم!

نوسان قیمت‌ها، کمیابی مواد اولیه، ورود رقبای جدید به بازار، تغییر ذائقه و نیاز مشتریان، قوانین جدید، ورود محصولات جایگزین و … از جمله مواردی هستند که فضا را پُر ابهام‌تر و پیش‌بینی شرایط را دشوارتر می‌کنند.

  • یکی دیگر از مهارتهای یک مدیر ، توانایی ریسک‌پذیری و تصمیم‌گیری است.

همه ما و در هر لحظه از زندگی‌مان، در حال تصمیم‌گیری بین انتخاب‌های مختلف قرار داریم. اینکه جوراب خاکستری را بپوشم یا مشکی، به ظاهر شاید ساده و خنده‌دار باشد، ولی باید برای انتخاب یکی از این گزینه‌ها، تصمیم بگیریم.

و راستش به نظر من:

تصمیم‌گیری، یکی از سخت‌ترین کارهای روی زمین است!

تصور کنید که جوراب خاکستری را انتخاب کرده‌اید. اگر با لباسم هماهنگ نباشد، اگر کثیف باشد، اگر پاره شود و چند اگر مسخره‌ی دیگر، می‌توانند تصمیم شما را با چالش مواجه کنند.

و سختی تصمیم‌گیری آنجاست که مسئولیت هر تصمیم، با تصمیم‌گیرنده است. یعنی خودِ خود ما!

و این مسئولیتی که ممکن است ما را در معرض قضاوت قرار دهد، همان موضوع ترسناک است.

انسان‌های بزرگ، ریسک‌پذیر بوده‌اند، تصمیمات مهم و بزرگی گرفته‌اند و مسئولیت آن را هم قبول کرده‌اند.

  • اما مایی که هر روز و هر لحظه با چالش‌های مختلفی مواجه می‌شویم، باید بتوانیم خودمان را هم مدیریت کنیم. بنابراین به مهارت‌هایی مثل مدیریت استرس و مدیریت هیجان هم نیاز خواهیم داشت.

اگر کارها آنطور که قرار بوده، پیش نروند، اگر با اطرافیان‌مان به مشکلی جدی بربخوریم و هزاران اگر دیگر، در صورتی که توانایی مدیریت استرس و هیجان را نداشته باشیم، می‌توانند ما را با مشکلات بزرگتری مواجه کنند.

  • یکی از وظایف اصلی و مهارتهای یک مدیر ، سازماندهی به امور است. فرقی هم نمی‌کند که یک کسب‌وکار خانگی راه انداخته باشیم یا صاحب کسب‌وکاری بزرگ باشیم؛ باید بتوانم موارد مختلف را مدیریت و سازماندهی کرده و نظم را برقرار کنم.

کدام امور؟ در نقش یک مدیر، باید زمان‌بندی خوبی از انجام کارهای مختلف داشته باشید.

باید بتوانید بخش‌ها و واحدهای مختلف را با هم هماهنگ کنید و روال مشخص و کارآمدی را برای انجام کارها طراحی کنید.

یکی از مهمترین مواردی که باید به آن توجه کنیم، بحث تعادل در کار و زندگی است. در دوره بیزینس کوچینگ مدیران ایران و همچنین پک ۱۴۰۰ ، به این موارد به صورت کامل و اجرایی پرداخته شده است.

  • به زمان‌بندی اشاره کردیم. یعنی اینکه بدانم مثلاً رنگ‌کاری چوب‌ها، ۲ ساعت زمان می‌خواهد. ولی منِ مدیر باید مدیریت زمان هم بلد باشم.

بصورت خیلی خلاصه یعنی باید بتوانم کارهایم را به خوبی اولویت‌بندی کنم. باید بتوانم کارهایی که امکانش هست را به دیگران واگذار کنم و باید بتوانم کارهای خودم را در کمترین زمان ممکن و با تمرکز کافی، انجام دهم. اصول و تکنیک‌های مدیریت زمان ساده‌اند ولی تاثیر زیادی روی بهره‌وری دارند.

به نظر شما راهی وجود دارد که بتوان کارها را بهتر و سریعتر و با هزینه کمتری انجام داد؟

و یک سوال دیگر: اگر بخواهیم محصولی تولید کنیم که با محصولات دیگر، متفاوت باشد، چه باید بکنیم؟

جواب اینها از خلاقیت و روش‌های تفکر و حل مسئله می‌گذرد. همان مهارت‌هایی که هر مدیری باید خودش را به آنها مجهز کند.

بعضی آدم‌ها خیلی خلاق هستند و ممکن است پیش خود بگویید من آن‌قدری که باید، خلاق نیستم. اجازه بدهید ۲ نکته را عرض کنم:

  1. اول اینکه شما دقیقاً به همان اندازه که تصور می‌کنید و خودتان باور دارید، خلاق هستید. پس با باورهای تخریب‌کننده، دستی دستی خلاقیت خودتان را نابود نکنید!
  2. و دوم اینکه خلاقیت، یک مهارت است و مانند مهارت‌های دیگر، قابل آموختن است. پس به جای نگرانی، به فکر یادگرفتن مهارت‌های افزایش خلاقیت و حل مسئله باشید.
  • به سازماندهی امور اشاره کردیم. ولی باید افراد و نیروها را هم در راستای اهدافمان سازماندهی کرد. به این مهارت که بتوان نیروها را همدل کرد و آنها را با عشق، به ادامه کار تشویق نمود، مهارت رهبری می‌گویند.

مهارت رهبری، بسیار مهم و بزرگ است. و خبر خوب اینکه این مهارت هم مانند سایر مهارت‌ها، آموختنی هستند. بنابراین اگر امروز رهبر خوبی برای کسب‌وکارتان نیستید، می‌توانید تصمیم بگیرید و با گذراندن دوره‌های آموزشی، این مهارت را در خودتان تقویت کنید.

مهارت رهبری

مهارت رهبری از آن مباحث بسیار مهم است. اگر به فکر تقویت این مهارت در خودتان هستید، «پک ۱۴۰۰ مدیران ایران» را به شدت پیشنهاد می‌کنیم!

  • اگر از مسائل درونی کسب‌وکارمان بگذریم، باید بتوانیم تولیدات و خدمات‌مان را به دیگران عرضه کنیم. در اولین قدم باید مهارت‌های مذاکره و اقناع مخاطب را بیاموزیم.

هیچ مذاکره و ارتباطی، بدون تعارض نخواهد بود. پس منِ مدیر باید بتوانم مهارت حل تعارض را هم در خودم ایجاد کنم. تعارض در یک تعریف ساده یعنی ناسازگاری در اهداف، نیازها، ارزش‌ها و …

بنابراین ممکن است بین همکاران، بین ما و تأمین‌کنندگان، بین ما و مشتریان، و یا بین ما و کسب‌وکارهای دیگر، تعارض‌هایی به‌وجود بیاید.

تعارض خیلی هم بد نیست. اگر بتوانیم آن را مدیریت کنیم، می‌تواند باعث بهره‌وری بیشتر هم بشود.

مثلاً من و همسرم که با هم کار می‌کنیم، معمولاً دو نظر متفاوت داریم. اگر تعارض‌مان را به رسمیت بشناسیم و برای حل‌کردن آن اقدام کنیم، محصول یا خدمتی که ارائه می‌دهیم، کاملتر و بهتر از ایده اولیه خواهد بود. چرا که توانسته نظرات متفاوت ما را تا حد رضایت‌بخشی تأمین کند.

و در این حل تعارض، انعطاف‌پذیری، نقش مهمی می‌تواند ایفا کند.

  • اما هدف نهایی یک کسب‌وکار، فروش و کسب سود است. برای فروش، من باید مهارت‌های بازاریابی و فروش را در کسب‌وکارم به کار بگیرم. و این مهارت‌ها، بسیار گسترده هستند و می‌توانید مطالب خوبی را در این زمینه در سایت «مدیران ایران» ببینید.

خب؛ اجازه بدهید یک مرور سریع بر مهارتهای یک مدیر داشته باشیم:

  1. خودآگاهی، مدیریت استرس، مدیریت هیجان
  2. پایبندی به تعهدات
  3. تحمل ابهام و شرایط پیچیده
  4. مهارت‌های سازماندهی و مدیریت زمان
  5. پذیرش ریسک و تصمیم‌گیری
  6. خلاقیت و حل مسئله
  7. شبکه‌سازی و کار تیمی
  8. همدلی و ارتباط موثر با دیگران
  9. مذاکره، نفوذ و اقناع مخاطب
  10. مهارت‌های حل تعارض
  11. انعطاف‌پذیری
  12. مهارت‌های رهبری
  13. مهارت‌های تخصصی مرتبط با کسب‌وکار

شما چه موارد دیگری را به‌عنوان مهارتهای یک مدیر می‌شناسید؟ در بخش نظرات منتظرتان هستیم.

شنیدن نظرات کارشناسان در مورد مساله ی بحران آب حتی وقتی در تلویزیون صحبت می کنند سخت نگران کننده است .همه از بحرانی جدی و عمیق صحبت می کنند .

بحرانی که حتی با بارش فراون باران هم حل نمی شود .

چنان که کارشناسان می گویند در دو – سه دهه ی گذشته ، عدم حضور تفکر سیستمی در مدیریت آب باعث شده است که ایران با مساله ای جدی و نگران کننده روبرو باشد .

بسیاری از صنایع و سدهایی که روزی نمایندگان شهرهای مختلف با تلاش و لابی گری و متاسفانه بدون نگاه سیستمی برای شهر و استان خود با بودجه های کلان ملی ساخته بودند امروز باعث بی آبی منطقه ی آنها شده است و نه تنها به شهر و استان آنها که که به استان ها ی هم جوار هم آسیب جدی وارد کرده است .

 

ادامه مطلب

شبه گوش دادن که به آن گوش دادن کاذب نیز گفته می شود به معنای گوش دادن بدون توجه است. شبه گوش دادن نوعی عدم گوش دادن است که در آن شنونده یا به طور جزئی به گوینده گوش می دهد یا کلاً نادیده می گیرد. هدف شبه گوش دادن گوش دادن نیست، بلکه صرفاً ارضای نیازهای دیگر شنونده است.

شبه گوش دادن به سبکی از گوش ندادن اشاره دارد که در آن شخص در مکالمه با دقت به نظر می رسد اما در واقع گوینده را نادیده می گیرد یا فقط تا حدی گوش می دهد. مردم زمانی به شبه شنونده تبدیل می شوند که مجبور باشند نیازهای دیگری را برای گوینده به جز گوش دادن واقعی به آنها انجام دهند.

شبه گوش کردن نوعی گوش نکردن یا نیمه گوش کردن است که فرد تظاهر می کند بادقت دارد به گوینده گوش می دهد در حالی که به صحبت فرد دیگری گوش می دهد یا حواس خود را به دلایل مختلف پرت می کند . برخی از این دلایل در زیر آمده است :

۱. گوینده بر خلاف میل و سلیقه ی شنونده صحبت می کند.

۲. شنونده خود را برای پاسخگویی آماده می کند.

۳. شنونده ذهن مشغولی و دغدغه ی فکری دارد.

۴. شنونده با موضوع سخنرانی آشنایی دارد.

۵. شنونده به بخش های جذاب سخنرانی گوش می دهد و به بقیه ی آن توجه نمی کند. (گوش کردن گزینشی)

۶. شنونده به منظور عیب یابی و برتری جستن در بحث به گوینده گوش می دهد.

۷. فشار گروهی و جمعی شنونده را مجبور به گوش دادن می کند.

۸. شنونده دوست ندارد گوینده از او رنجیده خاطر شود.

۹. شنونده در پی کسب امتیاز، سود، و منفعت از گوینده است. (امتیاز طلبی یا رانت خواری)

۱۰. گوینده تند یا کند یا مغلق (دشوار) صحبت می کند. (درجه ی سرعت و سختی سخنرانی)

هنگام صحبت کردن، یک فرد بطور استاندارد از ۱۲۵ کلمه در دقیقه استفاده می کند. اما ما می توانیم تا ۵۰۰ کلمه پردازش کنیم.

هنگام سخنرانیِ کند، شبه شنونده احساس بی تابی می کند در حالیکه شنونده ی فعال برای پردازش بیشتر و خلاصه کردن ذهنی نکات مهم سخنرانی از آن استفاده می کند.

شنونده کاذب کسی است که فقط گوش می دهد تا طرف مقابل فکر کند دارد گوش می دهد در حالی که در واقع به آنچه گوینده می گوید توجه نمی کند. در شبه گوش دادن، شخص لزوماً چیزی را که ظاهراً به آن گوش می دهد، حفظ نمی کند.

همه ما حداقل یک بار در زندگی خود گوش دادن شبه را تمرین کرده ایم. همه ما متوجه شدیم که به چیز دیگری غیر از چیزی که گوینده روبرویمان صحبت می کند فکر می کنیم.

باتوجه به اینکه گوش کردن موثری یکی از پایه های اصلی در مهارتهای ارتباطی و کوچینگ است تمرین شنونده فعال بودن و تلاش برای تبدیل کردن افراد مقابل به شنونده موثر یکی از مهارتهای کلیدی برای هر مدیری است که می خواهد اثر گذاری بیشتری داشته باشد .

چطور می توانیم شبه گوش کردن را در طرف مقابل تشخیص بدهیم ؟

توجه کردن به آنچه در رفتار طرف مقابل دیده می شود کمک می کند تا هنگامی که فرد مقابل ما در حال شبه گوش کردن است آنرا تشخیص دهیم و تلاش کنیم تا او را به شنونده فعال و موثر تبدیل کنیم . برخی از علائم عبارتند از :

  1. انواع علائم زبان بدن
  2. عدم مشارکت در گفتگو ها و پرسش و پاسخها
  3. مشغول شدن به کاری دیگر همچون نقاشی ، موبایل و…
  4. پرسیدن سوال بی ربط و یا مطرح کردن موضوعی خارج از موضوع گفتگو

در شبه گوش کردن ، در واقع شنونده توجه واقعی ندارد و فقط به گوش کردن تظاهر می کند .

شخصی که تظاهر به گوش دادن می کند فقط می شنود ولی گوش نمی کند. شخص ممکن است حتی تماس چشمی داشته باشد، سر خود نیز تکان دهد، اما ذهنش جای دیگری باشد. او ممکن است به غذا پختن برای ناهار یا پوشیدن لباس برای مهمانی فکر کند.

اگر شما عادت به شنونده خوب بودن ندارید و غالبا به شکل ظاهری به سخنان دیگران گوش می دهید تمرین های زیر می تواند برای به شما کمک کند شنونده بهتری باشید :

۱. فرض کنید که گوینده چیزی می داند که شما نمی دانید.

۲. وقتی طرف مقابل در حال صحبت کردن است به جواب دادن فکر نکنید.

۳. نت برداری کنید.

و اینجا هم می توانید یک راهنمای مفید برای اینکه بهتر گوش کردن را در خودتان ایجاد کنید مشاهده کنید .

اینجا هم می توانید ، ۷ عادت بد در هنگام صحبت کردن که باعث می‌شود دیگران اشتیاق خود را برای شنیدن حرف‌های شما از دست بدهند! را مطالعه بفرمایید.

در کارگاه های کوچینگ و مهارت های نرم به شکل کارگاهی تمرین های زیادی برای تقویت شنونده موثر بودن انجام می دهیم . اما در واقع راز اصلی به همین نکات مطرح شده باز می گردد.

پیشرفت های چشمگیر چگونه روی می دهند؟

(نوشته های : جی کی)

یادم می آید در دوران قرون وسطایی جوانی ام، زمانی که یک دانشجوی آس و پاس مقطع کارشناسی ارشد بودم، به جای پول دادن به مکانیک، تصمیم گرفتم تعمیر کاربراتور اتومبیلم را خودم بر عهده بگیرم. اتومبیلم یک خودروی ارزان قیمت بسیار ساده وارداتی بود. و از آنجا که بیشتر مکانیکهایی که با آنان سر و کار داشتم به لحاظ هوشی نتوانستند متقاعدم کنند، دریافتم که خودم می توانم کار تعمیر را انجام دهم.

پیشرفت های چشمگیر

به دلیل آنکه دانشجو و تاحدی اهل کتاب بودم، اول به کتابخانه رفتم و یک فترچه راهنمای مربوط به اتومبیلم را پیدا کردم و آن را کاملا خواندم تا ببینم کار تعمیر را چگونه باید انجام دهم. زمانی که به قسمت کاربراتور رسیدم، میخکوب شدم. در آن سال که اتومبیلم ساخته می شد، سازنده آن یعنی نیسان چهار نوع کاملا مختلف از کاربراتور را برای استفاده در مدلی که من داشتم، ساخته بود. با هر تغییر در کاربراتور، میزان مصرف سوخت و قدرت اتومبیل بهبود می یافت، اما بسته بازسازی برای هر یک از این کاربراتورها متفاوت بودا تازمانی که آن را اوراق نمی کردم که هیچ راهی جز رفتن به فروشگاه لوازم یدکی برای من باقی نمی گذاشت – نمی توانستم بگویم که به خرید کدام بسته احتیاج خواهم داشت.

در آن زمان به یاد دارم که از این واقعیت، حیرت زده شده بودم که در طی سالی که این مدل ساخته می شده شرکت سازنده، کار ایجاد تغییر در واقع، نوآوری را ادامه داده بود. در فکر حقیر من، فرض بر این بود که پس از عرضه یک اتومبیل، خودروساز آن دیگر کاری به کار آن ندارد.

اما نوآوری کار شگفت انگیزی است، درست است، بسیاری از ما عاشق ور رفتن با چیزها هستیم. اما مهندسان یک شرکت اتومبیل سازی بزرگ ژاپنی چرا؟ آنان چرا دائما در حال ور رفتن بودند؟

پیشرفت های چشمگیر

به مرور زمان، من رفته رفته شروع به ابراز حق شناسی نسبت به آنچه دین کامن، مخترع و نویسنده اولین قسمت این بخش، آن را بدیهی می انگاشت، کردم. نوآوری به خاطر خود نوآوری، استفاده بسیار ثمربخش از وقت یا پول یک شخص نیست. اما نوآوری برای بهبود کار کرد یک محصول به منظور تأمین نیاز یک مشتری یا ارباب رجوع، استفاده بسیار هوشمندانه از سرمایه است.

این فکر با یک مثال تاریخی، به ناگهان احساس آرامش به من بخشید. من در طی یک بازدید به همراه پسرم از کولونیال ویلیامز برگ در ویرجینیا”، به مخزن مهمانی رفتیم که سربازان انگلیسی سلاحهای خود را انبار کرده بودند. راهنمای ما که مثل یک سرباز انگلیسی لباس پوشیده بود، توضیح داد که در آن روزگار، اسلحه اصلی انگلیسیها، یعنی تفنگ سرپر، تقریبا به مدت دویست سال تولید می شد. در طی این مدت، این تفنگ که در کلبه ها و کارگاههای کوچک با دست ساخته می شد، همچنان بدون تقریبا هیچ تغییری تولید می شد. سپس در زمانی پس از جنگ استقلال آمریکا، تفنگ سرپر منسوخ و تفنگ جدیدی جایگزین آن شد.

دلیل آنکه تفنگ سرپر در این مدت طولانی همچنان تولید میشد صرفا این بود که کارایی داشت. تا زمان جنگ استقلال آمریکا، و متعاقب آن ابداع تولید انبوه در آمریکا، تفنگ سرپر استاندارد انگلیسی هیچ همتایی نداشت و امپراتوری انگلستان نیز با رقابت اندکی روبه رو بود. پس چرا باید با موفقیت ور برویم؟

ما در دورانی به سر می بریم که با پیشرفت های چشمگیر ، نیازهای مشتریان باید شناسایی و تأمین شوند برای انجام این کار، شاید ناچار باشیم چهار بار یا بیشتر در سال، طراحی یک کاربراتور، یک انژکتور سوخت، و یا حتی خدمات ارائه شده را اصلاح کنیم. نکته این است که هیچ چیز برای مدت طولانی ثابت نمی ماند، و کمترین کاری که می توانیم انجام دهیم، خشنودی مشتریان است. بدون نوآوری، مشتری یا ارباب رجوع احتمالا ما را شکست خورده رها می کند و تنها می گذارد.

بعضی وقت‌ها لیست‌های کاری ما فقط برای این هستند که بگوییم کلی کار برای انجام داریم.

بعضی وقت‌ها فقط لیست می‌نویسیم ولی خودمان هم می‌دانیم که قرار نیست انجام شوند!

بعضی وقت‌ها لیست‌هایی می‌نویسیم که حتی جرأت نمی‌کنیم برای انجامشان قدمی برداریم!

اما چرا لیست‌های کاری ما تیک نمی‌خورند؟

اگر به شما بگویند برای ادامه مسیرتان، باید وارد تونل تاریکی شوید که انتهایش را نمی‌بینید، این کار را می‌کنید؟ احتمالاً نه. و اگر هم وارد شوید، از همان ابتدا ترس را هم با خودتان خواهید برد.

شاید به این دلایل:

  • امید کمی برای رسیدن به انتهای مسیر داریم.
  • نوری نیست که راه را به ما نشان دهد.
  • نمی‌دانیم طول مسیر چقدر است و تا کی باید ادامه دهیم؟

لیست‌های بلند کارهای ما هم مثل همین تونل دراز و تاریک هستند که می‌ترسیم به سمت‌شان برویم.

راهکارهایی برای داشتن لیست‌های کاری دوست‌داشتنی‌تری که تیک هم می‌خورند!

۱- تونل اصلی و فرعی – لیست‌های اصلی و فرعی:

پیشنهاد می‌کنم این لیست بلند (تونل اصلی) را داشته باشید که بدانید مسیرتان کجاست و کلاً چه کارهایی برای انجام دارید.

ولی لیست‌های کاری دوست‌داشتنی‌تر و قابل انجام دیگری را از روی همین لیست بلندبالا تهیه کنید و آنها را به‌عنوان لیست کارهای روزانه‌تان برگزینید.

هر وقت نیاز بود، کارهایی را از لیست بلندتان خط بزنید و به لیست کارهای روزانه‌تان منتقل کنید.

۲– لطفاً تونل (لیست‌های کاری) را کوتاه کنید:

یکی از دلایلی که لیست کارهای ما تیک نمی‌خورند این است که ما همه کارهایی که باید انجام دهیم را بدون توجه به زمان انجام و اولویت‌شان، وارد لیست‌مان می‌کنیم.

بنابراین ممکن است لیستی داشته باشیم که شامل ۴۰ وظیفه است و نگاه کردن به آنها، فقط ما را می‌ترساند.

راستش ممکن است از نوشتن لیست‌های بلند کاری، لذت ببریم. با این لیست‌ها، احساس می‌کنیم آدم مهمی هستیم و کلی کار برای انجام دادن داریم! اگر کسی بگوید چرا فلان کار را نکردی، می‌توانیم لیست کارهایمان را غرورمندانه به او نشان دهیم و با نگاهی حق‌طلبانه به او بگوییم که با این همه کار، واقعاً وقت نشد!

با لیست‌های بلند، ممکن است برای همسر و همکارانمان آدم مهم‌تر، شلوغ‌تر و حرفه‌ای تری جلوه کنیم.

اما بیایید با خودمان روراست باشیم.

این کارها را برای چه در لیست‌مان نوشته‌ایم؟ برای مهم‌تر جلوه دادن خودمان یا برای کار کردن؟!

یک واقعیت مهم وجود دارد که نباید از آن غافل شویم:

آدم‌های حرفه‌ای و با بهره‌وری بالا، کارهای مهمتری را انجام می‌دهند، نه الزاماً کارهای بیشتر.

و اگر من خیلی سرم شلوغ است و لیست بلندبالایی برای انجام دارم، اگر قصدم گول زدن خودم و دیگران نباشد، احتمالاً مسیر اشتباهی را انتخاب کرده‌ام.

این مطلب رو هم از دست ندید:
  ابزارهای لازم برای برنامه‌ریزی

۳- استفاده از قانون 3 Big :

برایان تریسی پیشنهاد می‌کند که برای لیست کارهای روزانه‌مان، فقط ۳ کار بزرگ و اصلی را انتخاب کنیم.

شاید کمی عجیب و خیالی باشد ولی اگر مجبور باشیم فقط ۳ کار را انتخاب کنیم، احتمالاً مهمترین کارهایی را انتخاب خواهیم کرد که بازدهی بهتری هم خواهند داشت.

خبر خوب اینکه وقتی این سه کار را انجام دادیم، می‌توانیم کارهای دیگر را به ترتیب اهمیت وارد لیست‌مان کنیم. پس بیکار نمی‌مانیم.

وقتی فقط ۳ کار را برای انجام انتخاب کنیم، مغز ما کمتر می‌ترسد و تونل کارهای ما حالا بسیار کوتاه شده و احتمال ورود به این تونل، خیلی زیاد است.

چک لیست‌های کاری

۴ – لطفاً تونل (لیست‌های کاری) را روشن کنید.

دلیل دیگر ترسناک بودن تونل‌های بی‌انتها، تاریک بودنشان است. نمی‌دانیم در تاریکی چطور باید راهمان را پیدا کنیم.

منظورمان از لیست‌های تاریک کاری، کارهایی هستند که نمی‌دانیم چطور باید انجامشان دهیم.

اما برای مقابله با تاریکی، به جای نفرین به ظلمت، می‌توانیم چراغی روشن کنیم.

اجازه بدهید با یک مثال ادامه دهیم:

اگر در لیست کاری‌تان نوشته باشید تمدید گواهینامه، چطور باید این کار را انجام دهید؟

می‌بینید؟ انگار که چراغی ندارد. اما اگر نوشته باشید «سر زدن به دفتر پلیس+۱۰ نزدیک خانه، ساعت ۱۰ صبح» احتمال انجامش خیلی بیشتر می‌شود. انگار که راهتان روشن شده است.

یک اقدام خوب برای روشن کردن چراغ تونل و یا شفاف‌شدن لیست‌های کاری این است که اقدامات درون لیست‌مان را تا جایی که می‌شود، دقیق و جزئی‌تر کنیم. جوری که برای انجامشان اما و اگری نیاوریم و فقط انجام دهیم.

بنابراین به جای «عمل کردن چشم» شاید بتوان این‌ها را نوشت:

  • پیدا کردن محل (بیمارستان/ درمانگاه) مناسبی برای عمل، از طریق اینترنت، تا روز جمعه
  • سر زدن به درمانگاه چشم فلان، ساعت ۱۱ روز شنبه
  • پرسیدن شرایط، ساعت ۱۱ شنبه
  • معاینه و انجام آزمایش‌ها
  • گرفتن وقت عمل
  • گرفتن مرخصی از محل کار
  • عمل کردن چشم!

کاری که در این مرحله انجام می‌دهیم این است که یک موضوع یا پروژه بزرگ را به اجزای سازنده و کارهایی که در قبال آن باید انجام شود تقسیم می‌کنیم و برای هر کدام، دقیقاً مشخص می‌کنیم که چه زمانی و چطور باید انجام شوند.

یک مثال دیگر برای جزئی‌تر شدن این است که به جای نوشتن «تماس با علی» در لیست کاری‌مان، بهتر است بنویسیم «تلفن به علی ۴۴۸۴۱۹۹۱»

تماس، می‌تواند تلفن، تماس مجازی، ارتباط حضوری، ایمیل و … باشد. اما اگر در لیست‌مان بنویسیم «تلفن»، تکلیف آن را روشن کرده‌ایم و قسمتی از تاریکی‌اش را حذف کرده‌ایم.

این مطلب رو هم از دست ندید:
  ده نکته‌ ی مدیریت زمان که کار می‌کند

برای حذف بقیه تاریکی، بهتر است که شماره تلفن علی را هم بنویسیم که موقع انجام کار، دنبال شماره‌اش نگردیم و یک‌راست وارد فاز اجرا بشویم.

راهکار و اقدامی دیگر برای واضح‌تر، شفاف‌تر و روشن‌شدن لیست‌های کاری، مشخص کردن زمانی است که می‌خواهیم به آنها اختصاص دهیم.

بنابراین اگر خواندن یک کتاب را در لیست کارهایتان نوشته باشید، شاید این مورد برای مغزتان کمی گنگ و ترسناک باشد. اما اگر بنویسید مطالعه ۱۰ صفحه و یا ۱۵ دقیقه‌ای ِ کتاب «چرا مدیریت زمان جواب نمی‌دهد»، مغزتان نفس راحتی می‌کشد و با خودش می‌گوید این کار سختی نیست و انجامش می‌دهد.

هر چقدر بتوانیم چیزهای مختلف را برای مغزمان شفاف‌تر و طبقه‌بندی‌شده‌تر کنیم، مغز ما راحت‌تر می‌تواند تصمیم بگیرد و دستور شروع را صادر کند.

اگر راهکار قبلی هم اضافه کنید که دیگر عالی می‌شود: «۱۵ دقیقه مطالعه کتاب ارتباط بدون خشونت، قبل از خواب»

۵ – رفتن به تونل (انجام کار) را به شخص دیگری واگذار کنید!

همیشه که نباید خودمان وارد تونل وظایف شویم. می‌شود یک راه دیگر را انتخاب کنیم و تونل (بعضی کارها) را برای دیگران گذاشت.

چه می‌شود اگر به جای ما، شخص دیگری لطف کند و درمانگاه مناسبی برای عمل چشم ما، پیدا کند؟

چه می‌شود اگر نظرسنجی از مشتریان‌مان را به یک شرکت دیگر و یا به یک سیستم اینترنتی واگذار کنیم تا خودمان بتوانیم کارهای مهمتری را انجام دهیم؟

چه می‌شود اگر طراحی گرافیک کارمان را به یک گرافیست حرفه‌ای واگذار کنیم تا خودمان بتوانیم وقت بیشتری برای محتوا و بخش‌های مهمتر داشته باشیم؟

این همان تفویض اختیار، راز مدیران موفق است که قبلاً هم در مورد آن صحبت کرده‌ایم.

خلاصه‌اش این است که اگر می‌توانیم کاری را به دیگران واگذار کنیم تا خودمان وقت بیشتری برای کارهای مهمتر داشته باشیم، بهتر است حتماً این واگذاری و تفویض اختیار را انجام دهیم.

برای مدیریت زمان، باید کارهایمان را اولویت‌بندی کنیم. اما اگر لیست کاری خوبی نداشته باشیم، اولویت‌بندی خوبی هم نخواهیم داشت.